روز ها میگذرند . . . اما با سختی زیاد . . . چشم هایم گریانند . انگار شانه هایت را میخواهند . در عجبم این دلی که آنقدر سنگ بود چطور این قدر به تو علاقه مند شد . . . من که حتی یک قطره اشک هم برای کسی نمیریختم . تمام این روزها فکر میکردم هر وقت آهنگ غمگین گوش میدهم دلم میگیرد . ولی فهمیدم مخاطب خاصی دارد که دوست دارد شانه ای باشد برای گریه هایش . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . خیال میکردم برای پیشونیم ، یه خونه ی کوچیک رو شونه هات داری . . . . . . . . . . . . . . .
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
اگه دو نفر لب پرتگاه باشن و فقط بتونی یکیشونو نجات بدی کدومو نجات میدی ؟
آمار سایت