شبها آمدند و روزها سپرى شدند و تو همان خوب ديروزى...در انتهاي نگاهت كلبه ميسازم تا مبادا بگويي از دل برود هر آنكه از ديده برفت.....آرامش آن است که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست. لحظه هایت آرام.....آنکه خاطر تو را می خواهد حتما نفسی می خواهد، نفسم باش که خاطر تو را می خواهم...قشنگترین نگاهم را برایت کنار گذاشتم تا بدانی دیوانه وار دوستت دارم ....سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند \" همه چیز \" زیر سر من است....کوچه را دیدی به وقت شب چقدر تنها میشود ، بی تو از آن کوچه ام تنها ترم....
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
اگه دو نفر لب پرتگاه باشن و فقط بتونی یکیشونو نجات بدی کدومو نجات میدی ؟
آمار سایت